پا انداز
در یزد و کرمان زرتشتیان عروس را با آداب ویژه ای به خانه داماد میبرند. بدین ترتیب که سمت راست عروس، خواهر داماد و سمت چپ او خواهر عروس (یا یکی از زنان خانوادهی عروس) قرار گرفته، زنان فامیل در حالی که صف چهار یا پنج نفری تشکیل دادهاند پشت سر عروس به سوی خانه داماد حرکت میکنند.
چون به کوچه ای باریک ( کوچهی آشتیکنان) میرسند، میایستند و میخوانند:
این کوچه تنگه؟ بله
عروس قشنگه؟ بله
دست به زلفاش نزنید
مروارید بنده. بله
بادا بادا مبارک بادا
ای یار مبارک بادا
همراهان عروس از جلوی منزل هر زرتشتی عبور کنند، در برابرش، آتش افروخته بر روی آن اسفند و کندر دود میکنند. زنان شاباش میکشند . بدین گونه که سر در گوش و دوش یکدیگر نهاده و فریاد شادمانه بر میآورند:
هلله شولولولولولو……
در جلو در خانه، جلوی پای عروس و داماد آتش میافروزند. خانواده داماد برای ورود عروس پاگشا یا پانداز میدهند که بیشتر پول و طلاست.
در خانه به مهمانها شربتی به نام (شربت در حجله ) میدهند. در هنگام ورود عروس و داماد به حجله مادر شوهر هدیهای( گوشواره، انگشتر، دستبند و سینه ریز) به عروس میدهد.
بنا بر دینکرد به هنگام عروسی و برای آگاهی همگان طبل و شیپور مینوازند. این مراسم را شاه جان گویند.
روبروی عروس و داماد موبد و کنارشان خانوادههای نزدیک مینشینند. آنگاه مراسم عقد در حضور دو شاهد که یکی از خانواده دختر و دیگری از خانواده پسر میباشد انجام میگیرد. سپس موبد شروع به خواندن بخشهایی از اوستا نموده و اندرز زناشویی میدهد. بعد از طرفین میپرسد که آیا به ازدواج با هم خوشنود هستند یا نه.
پس از شنیدن جواب بله از هردو، نوشتن ازدواج در دفتر رسمی رزتشتیان انجام میگیرد و عروس و داماد و شاهدان آنرا گواهی میکنند. پس از پایان مراسم عقد،تخم مرغی که در سر سفره عقد بوده به وسیله (دهموبد) به پشت بام پرتاب میشود. با اینکار دهموبد حقوقی را که پدر نسبت به دختر خود داشته با قیچی بریده به این تخممرغ مصالحه کرده از خانه بیرون میاندازد باین هدف که پدر دیگر حقی به دختر ندارد.
سپس ده موبد در حالی که گلاب و آیینه در دست دارد جلو مهمانان آمده همراه با نگاه داشتن آیینه روبروی آنان به آنها گلاب میدهد و یک نفر دیگر که پشت سر ده موبد حرکت میکند به مهمانان شیرینی میدهد. آنگاه دهموبد سینی بزرگ پر از لورک یا آجیل را برداشته به تقسیم آن بین مهمانان که بیشتر سهم خود را به خانه میبرند میپردازد.
پس از انجام مراسم عقد، موبد،عروس و داماد را در معبد دور آتش مقدس میگرداند. آنگاه عروس و داماد به مجلس جشن عروسی میروند و پس از پایان مراسم جشن، عروس و داماد به وسیله خویشان نزدیک به خانه داماد برده میشوند. در این مجلس موسیقی زنده نواخته میشود و مهمانان با ترانههای بومی به رقص و پایکوبی میپردازند. انار و هندوانه و شیرینی میخورند.
خواستگاری
خواستگاری زردشتیان به این روش است که مادر و خواهر پسر در صورت تمایل خانواده دختر با چند نفر از بستگان نزدیک برای خواستگاری دختر میروند. در بیشتر مواقع خانواده پسر نامهای که در بارهی خواستگاری از سوی پسر به پدر دختر نوشته شده همراه خود میبرند. این نامه را بیشتر برای شگون روی کاغذ سبز رنگ و در پاکتی سبز میگذارند و با یک دستمال سبز و یک کله قند همراه با مقداری سنجد و آویشن به منزل دختر میبرند.
جواب نامه چند روز پس از آن از سوی خانواده دختر با همان روش به سرای پسر برده میشود. در این نامه پدر دختر، موافقت خود را بیان میدارد و به دنبال آن نامزدی آغاز میشود.
نامزدی
در روز نامزدی پسر همراه خانواده خود به خانه دختر میرود و همراه با بردن انگشتر نامزدی هدایایی (از قبیل کیف، کفش، پارچه ،سکه طلا) به دختر میدهد.دادن این هدایا همراه با مراسم ویژه ای است. در جلوی همه این هدایا دو لاله که در داخل هر کدام یک شمع روشن قرار دارد همراه آیینه،گلابپاش، یک کله قند و نقل با خود میبرند و پس از پیشکش کردن این هدایا از سوی پسر به دختر، آنان انگشتر نامزدی را در دست همدیگر میکنند.
چند روز پس از نامزدی،خویشان دختر نیز با دو لاله روشن و نقل و کله قند سبز پوش،گل، پارچه و هدایای دیگر به خانه پسر میروند و آنها را به خانواده پسر هدیه میکنند. در این دیدار، دختر همراه پدر و مادر وخویشان خود نمیرود زیرا این کار را گونه ای سبکی ازسوی دختر میدانند.
پسر میتواند بعد از انجام مراسم نامزدی به خانه دختر رفت و آمد کند .پس از مدتی،که به آمادگی دو خانواده بستگی دارد، روز عروسی را که باید روزی نیک و مبارک باشد برمی گزینند.
چرا برخی از آقایان ترجیح میدهند که ازدواج نکنند و مجرد باقی بمانند؟
تحقیقات حاکی از این مطلب هستند که 35% از مردانی که در سن ازدواج قرار دارند تمایلی به ازدواج ندارند. گفته میشود که این افراد بین 25-35 ساله هیچگونه علاقه ای حتی به صحبت کردن در مورد مبحث ازدواج هم ندارند.
بطور مختصر علل این بیتمایلی و همچنین راهحل آنها را با هم مرور میکنیم:
بر اساس تحقیقات روان شناسان، دلایل عمده ترس آقایان به ازدواج عبارتند از:
1. تعهد و مسئولیت
راهحل: خودتان را بشناسید. معنای زن و زندگی مشترک را برای خود مشخص کنید. با افزایش آگاهی و شناخت فنون همسرداری نیز میتوانید موفقیت آیندهتان را تضمین کنید.
2. نبود شغل مناسب و مشکلات مالی
راهحل: برای ازدواج، سریع اقدام نکنید؛ تا پیدا کردن شغل مناسب و کسب درآمد مکفی کمی صبر کنید. البته حواستان باشد تعریف شغل مناسب و درآمد کافی در ذهنتان تعریفی منطقی باشد.
3. عشقهای نافرجام؛ تجربیات تلخ فراموشنشدنی
راهحل: در پی درمان برآئید و با کمک یک متخصص آسیبهای روانی-عاطفی گذشته خود را حل کنید.
4. طلاق و جدایی دیگران
راهحل: نگاه تک بعدی خود را تغییر دهید. کنار هر خوشی، ناخوشی است.
5. برداشت غلط از زندگی دو نفره
راهحل: علت و شواهد حقیقی برای افکار منفی خود بیابید. با به چالش کشیدن افکار منفیتان، دنبال جوابهای منطقی باشید.
6. دلبستگیهای کودکی
راهحل: به جای آنکه حقیقت امتناع خود از ازدواج را تحت لوای «مادرپرستی و ترس از بدرفتاری با او» پنهان کنید، بهتر است به خود آئید و برای سلامت روانتان به پا خیزید. تا زمانی که بخواهید کودک باشید، کودک میمانید.
در پایان توجه داشته باشید زمانیکه زن و مرد یکدیگر را دوست داشته باشند و برای هم ارزش قائل باشند، ازدواج را به منزله یک اشتراک قابل تحسین میبینند که هردو را از مزایای بیشماری بهرمند مینماید. برای برخی از افراد ازدواج یکی از مهمترین وقایع موجود در زندگی است. از حالا برای رسیدن به موفقیت در مهمترین واقعه زندگی خود تلاش کنید.
فیل و مورچه!
-یه مورچه با یه فیل ازدواج میکنند، فیله بعد از دو روز میمیره مورچه میگه ای بابا دو روز زندگی کردیم حالا یه عمر باید قبر بکنیم!
- یه مورچه با پشه ازدواج میکنند بچه دار نمیشن ؟ چون مورچه موقع خواب پشه بند میزده!
-یک مورچه و یک زرافه باهم ازدواج میکنند، شب عروسی مورچه گم میشه بعد از یک هفته پیداش میشه بعد زرافه بهش میگه : این همه دت کجا بودی؟ مورچه میگه: تو راه بودم که بیام بوست کنم!
- روزی فیلی زخمی شد و او را برای جراحی به اتاق عمل بردند ، پس از عمل ، دکتر از اتاق خارج شد و با تعجب دید که مورچه ای جلوی در اتاق قدم میزند ، دکتر جلو رفت و پرسید : این جا چه میخواهی؟ مورچه جواب داد : آقای دکتر! این مجروح دوست من است ، آمده ام که اگر لازم شد برای آقا فیله خون بدهم.
-فیل و مورچه ای در زمستان با هم ازدواج کردند وقتی از باشگاه بیرون آمدند فیل جلو راه میرفت و مورچه به دنبال او پا جای پای فیل میگذاشت. به برفها که رسیدند همین طور که مورچه میرفت افتاد توی جا پای فیل و فریاد زد : آه ! بسوزه پدر عشق! افتادم تو دام عاشقی...
-یه روز فیلی داشت راه می رفت، پاش روی مورچه ای رفت، مورچه با خوشحالی گفت: آخی، قولنجم شکست!
- یه مورچه عاشق مورچه همسایشون میشه؛ بعد از دو هفته میفهمه چای خشک بوده!
- یک روزیه مورچه میره حموم دیگه درنمیاد بیرون اگه گفتی کجا بوده؟؟؟؟چسبیده بود به صابون!
آقای دکتر حداد عادل تعریف میکردند: سال 77، خانمی به منزل ما زنگ زده بود و گفته بود که: میخواهیم برای خواستگاری خدمت برسیم. خانم ما گفته بود دختر ما در حال حاضر سال چهارم دبیرستان است و میخواهد ادامه تحصیل دهد. ایشان دوباره پرسیده بودند که اگر امکان دارد ما بیاییم دختر خانم را ببینم تا بعد. اما خانم ما قبول نکرده بودند.
بعد خانم ما از ایشان پرسیده بودند که اصلاً شما خودتان را معرفی کنید. و ایشان هم گفته بودند: من خانم مقام معظم رهبری هستم. خانم ما از هول و هراس دوباره سلام علیک کرده بود و گفته بود: «ما تا حالا به همه پاسخ رد دادهایم. اما شما صبر کنید با آقای دکتر صحبت کنم. بعد شما را خبر میکنم». آن زمان خانم من مدیر دبیرستان هدایت بود.
بعد از صحبت با من قرار بر این شد که آنها بیایند و دخترمان را در مدرسه ببینند که هم دخترمان متوجه نشود و هم اینکه اگر آنها نپسندیدند، لطمهای به دختر ما نخورد. طبق هماهنگی قبلی، خانم آقا، آمدند و در دفتر مدرسه او را دیدند و رفتند. چند روز گذشت و من برای کاری خدمت آقا رفتم. آقا فرمودند: «خانم استخاره کردهاند، جوابش خوب نبوده است».
یکسال از این قضیه گذشت. مجدداً خانواده آقا تماس گرفتند و گفتند که ما میخواهیم برای خواستگاری بیاییم. خانم بنده پرسیده بودند که چطور شده تصمیمتان عوض شده؟ آقا گفته بودند: «خانم ما به استخاره خیلی اعتقاد دارد و دفعه اول چون خوب نیامده بود، منصرف شدند.» و خانم آقا هم گفته بودند: «چون دخترتان، دختر محجبه، فرهیخته و خوبی است، دوباره استخاره کردم که خوب آمد و اگر اجازه بدهید، بیاییم.»
آن زمان دخترمان دیپلم گرفته بود و کنکور هم شرکت کرده بود. پس از مقدمات کار، یک روز پسر آقا و مادرش با یک قواره پارچه به عنوان هدیه برای عروس آمدند و صحبت کردیم و پس از رفتن آقا مجتبی، نظر دخترم را پرسیدم: ایشان موافق بودند. بعد از چند روز خدمت آقا رفتیم. آقا فرمودند: «آقای دکتر! داریم قوم و خویش میشویم» گفتم: چطور؟ گفتند: «خانواده آمدند و پسندیدند و در گفتگو هم به نتیجه کامل رسیدهاند، نظر شما چیست؟» گفتم: «آقا اختیار ما دست شماست».
بشنو از من چون حکایت میکنم
از جداییها شکایت میکنم
کز تجرد تا مرا ببریده اند
از شعورم بارها پرسیده اند
چند سال پیش استادان فن
در خلال گفتگوهایی به من
منعکس کردند این اخبار را
این خبرهای مسرت بار را
ازدواج از روزگاران الست
از فنون انتحاری بود و هست
جمعی از نام آوران عهد دور
کاین زمان هستند از اهل قبور
دل به کار ازدواج انداختند
پرچم این کار را افراختند
ازدواج از اول این جوری نبود
زن ذلیلی نیز مجبوری نبود
ازدواج این قدرها مشکل نبود
در جوانان این قدر دل دل نبود
بلههای دختران هنگام عقد
مرتبط با خط ایرانسل نبود
شعری از مولوی!
خاک را بر سر زنی سر نشکند
آب را بر بر زنی بر نشکند
گر تو میخواهی که سر را بشکنی
آب را و خاک را برهم زنی
حکمتی که حق نمود از ازدواج
گشت حاصل از نیاز و از لجاج
باشد آنگه ازدواجات دگر
لاسمع اذن و لاعین بصر.
مراحل ازدواج!
جوانی قصد ازدواج داشت، پدرش گفت: بدان که ازدواج سه مرحله دارد:
مرحلهی اول: ماه عسل که در آن تو صحبت میکنی و زنت گوش میدهد.
مرحلهی دوم: او صحبت میکند و تو گوش میکنی.
مرحلهی سوم: خطرناکترین مرحله است و آن موقعی است که هر دو بلند بلند داد میکشید و همسایهها گوش میکنند!