بهروز، کسی که برای اولین بار در «باغ تالار» را به روی اقوامش باز کرده است! میگوید: «تا آن روز کسی در فامیل ما مراسم ازدواجش را در باغ نگرفته بود، راستش از این که میدیدم چطور فامیل انگشت به دهان محو پذیرایی جشن ازدواج من میشوند احساس غرور میکردم، حسادت را در چشمان بعضیهایشان میدیدم و راستش از این بابت کیف میکردم، احساس میکردم این مراسم به خصوص مقابل فامیل همسرم مرا بیش از پیش سربلند خواهد کرد و احترام و عزت بیشتری به من و خانوادهام خواهد بخشید، ولی اولین روزی که بعد از یک هفته مرخصی مجبور شدم با اتوبوس به سر کار بروم به شدت از کرده خودم پشیمان شدم! چون برای تامین مخارج عروسی مجبور شده بودم، خودرویی که هنوز ۲ قسط از اقساطش مانده بود را بفروشم! یک پژو 206 سفید که دیگر بعید میدانم با این قیمتها بتوانم یکی مثل آن را بخرم.» اما چیزی که بهروز را بیشتر ناراحت میکند این است: یک سال بعد از ازدواجم، زن عمویم از من گلایه کرد و گفت: آقا بهروز از وقتی شما آن چنان مراسمی را برای ازدواجت گرفتی پسرعمویت احسان هم خودش را ملزم کرده که مراسم مفصلی برای ازدواجش بگیرد، برای همین تمام پس اندازش را میخواهد برای ازدواجش خرج کند!