اندر احوالات دوران عزبیّت!
من که از طیف عزب باشم و از جنس نرم
بس که امروزه گرانی است درآمد پدرم!
چه رسد مردم پر اهل و عیالی که ز ترس!
نتوانند بگویند: شکسته کمرم
ما که سهل است اگر رستم دستان هم بود
داد میزد که بیا ریخت همه کرک و پرم!
خواستگاری نروم چون که همه میفهمند
زیر این ظاهر رندانه، چه اندازه خرم!
روز، آنقدر پر از دغدغه و مشکلهاست
که دگر، شب نبود فکر دودور و ددرم!
سر بزیرم به خیابان و دو چشمم پایین
که مبادا بکند دختر مردم پکرم
این گرانی است که شد باعث محجوبی من
گشت ارشاد دگر هیچ ندارد اثرم
توی این فوج گرانی، من و دختر بازی؟
مگه من زادهی آقای فلانی و امیر قطرم؟
مثل ایام طفولیت، وسعم نرسد
ز دوا خانه روم بادکنکی ساده خرم!!
دوست دختر، دگر امروزه ندارد صرفه
بخت اگر یار شود فکر دو تا دوست پسرم!!
آه.. ای خاک شناسان، که به اینجا آیید
بشتابید! کمک! منتظر یک نظرم
با چنین شعری اگر، از کار اخراج شوم!
بهترین خاک چه خاکی است که ریزم به سرم؟