حتما واژه طلاق عاطفی به گوشتان خورده و با آن بیگانه نیستید. متاسفانه در سالهای اخیر زوجهای بسیاری با همین مقدمه از هم جدا شدهاند. برخی دیگر نیز اگرچه به طور رسمی از یکدیگر جدا نشدهاند، اما کمتر میتوانند درباره احساسات و عواطف خود با یکدیگر صحبت کنند.
این در حالی است که بازگونکردن احساسات و فقدان روابط صمیمانه همسران هم مانع برقراری رابطه زناشویی لذتبخش میشود، هم فاصله آنها را از همدیگر بیشتر میکند.
طلاق عاطفی، طلاقی است که به موجب آن، زن و شوهر با یکدیگر ارتباط صمیمیای ندارند و نمیتوانند درباره احساسات و عواطف خود با یکدیگر حرف بزنند و ارتباط زناشویی مناسبی هم ندارند. این نوع طلاق، در مقایسه با طلاق رسمی، اثری به مراتب مخربتر دارد، چرا که در طلاق رسمی زن و مرد از یکدیگر جدا میشوند و هر یک به دنبال زندگی تازه خود میروند اما در طلاق عاطفی که زوج زیر یک سقف زندگی میکنند، این موضوع در درازمدت فشار روانی زیادی به آنها وارد میکند و چون این همسران ارتباط احساسی خوبی هم با یکدیگر ندارند، زندگیشان کسالت بار خواهدشد.
یکی از موانع ازدواج، اسراف و تبذیرهایی است که در مجالس عقد و عروسی و مقدمات مربوط به آن میشود: از مهریههای سنگین با صدها سکه بهار آزادی یا املاک و مستغلات گران قیمت گرفته تا سفرههای عقد پرخرج، انواع غذاها، تالارهای گران قیمت، دستهگلهای متعدد، جهیزیههای سنگین، خریدهای سنگین طلا و زیور آلات، لباسهای فاخر برای عروس و داماد و خویشان آنها و خریدهای زاید دیگر، که باعث شده هزینه ازدواج بالا رود. ریشه همه اینها را میتوان در چشم و همچشمی و خودنمایی و تظاهر یافت و آتشی را برافروخته که پدران و مادران و دختران و پسران در آن میسوزند.
متأسفانه اکنون این اسراف و تبذیرها به صورت یک رقابت درآمده و سبب شده که سن ازدواج بالا رود و جوانانی که نیاز به ازدواج دارند و شدیداً تحت فشارند ناچارند بسوزند و بسازند یا به اعصاب خود، فشار آورند و به ضعف اعصاب مبتلا شوند و احیاناً به انحرافات جنسی کشیده شوند.
حقیقت این است که تفاوت سطح تحصیلات به نگرش هر دوطرف بستگی دارد؛ یعنی نمیتوانیم بگوییم اختلاف در سطح تحصیلات به صورت بالقوه میتواند باعث ایجاد اختلاف در روابط شود. ممکن است فرد در خانوادهای بزرگ شده باشد که اهمیت ویژه ای برای تحصیلات قائل باشند؛ بنابراین وقتی چنین فردی، همسری با سطح تحصیلات پایین انتخاب کند، مثل هر معیار دیگری که برای خانوادهها مهم است، مسلما عواقبی را در پی خواهد داشت اما ممکن است سطح تحصیلات مثل سایر موضوعها و معیارها برای خود شخص مهم نباشد و مشکلی را هم برای او ایجاد نکند.
یعنی قضیه تفاوت سطح تحصیلات مثل سایر موارد نسبی است و بهتر است در مواردی که تفاوت سطح تحصیلات بسیار فاحش (مثلا یک فردی که سیکل یا دیپلم دارد با فردی که فوق لیسانس دارد) است، علت ادامه ندادن تحصیل فرد بررسی شود.
یعنی اگر حتی قرار باشد فرد را بر اساس مدرک تحصیلیاش قضاوت کنیم، بهتر است دلیل ترک تحصیلش را بشنویم و بعد ببینیم باز هم دوست داریم آن فرد را به عنوان همسر آیندهمان انتخاب کنیم یا نه.
اینکه فرد برای ازدواج کردن فقط یک معیار (مثلا سطح تحصیلات) داشته باشد، بسیار نادرست است چرا که افراد یک بعدی نیستند و باید به همه ابعاد آنها توجه شود.
نکند دیدش بسته باشد!
اگر شناسنامهتان را ورق بزنید چهار واقعه زندگی در آن آمده است: تولد، ازدواج، طلاق و فوت؛ که فقط در ازدواج و طلاق مختارید، بنابراین ازدواج را نباید سرسری گرفت بلکه باید با مطالعه و براساس معیارهای حقیقی همسر را انتخاب کرد. قبل از ازدواج حتماً با یک متخصص یا یک مشاور خِـبره در امور خانواده و برخوردار از اطلاعات امروزی مشاوره کنید.
این که میگویند«به هم عادت میکنید»، «علاقه بعداً پیدا میشود» در همهجا صحیح نیست. زمانی علاقه «بعداً» پیدا میشود یه پایه و اساس ازدواج بر معیارهای عقلانی استوار شده باشد. با عنوانهای«دعواهای پدر و مادرم مرا خسته کرده بود!»، «در تنگنای مالی بودم»، «همه دوستانم ازدواج کردهاند» و ... تن به ازدواج تحمیلی و ناخواسته ندهید. اگر از دعواهای والدینتان خسته شدهاید دنبال فکر و چاره اساسی باشید، برای فرار از محیط پر آشوب خانه ازدواج نکنید که ممکن است شما هم به همین مصیبت دچار شوید! براساس نیازهای اقتصادی ازدواج نکنید اگر مهر و محبت که پایه و اساس یک زندگی مشتری است وجود نداشته باشد همه چیز براساس تصادف و شانس پیش میرود، شاید تصادفاً خوب پیش رود و شاید هم برعکس؛ و به علت این که دوستانتان ازدواج کردهاند تن به ازدواج ناخواسته ندهید. نباید بدون جهت اعتماد به نفستان را از دست دهید و نگران شوید که مبادا کسی به سراغتان نیاید.
من که از طیف عزب باشم و از جنس نرم
بس که امروزه گرانی است درآمد پدرم!
چه رسد مردم پر اهل و عیالی که ز ترس!
نتوانند بگویند: شکسته کمرم
ما که سهل است اگر رستم دستان هم بود
داد میزد که بیا ریخت همه کرک و پرم!
خواستگاری نروم چون که همه میفهمند
زیر این ظاهر رندانه، چه اندازه خرم!
روز، آنقدر پر از دغدغه و مشکلهاست
که دگر، شب نبود فکر دودور و ددرم!